NA معتادان گمنام شیراز

در وبلاگ دلگشا میتونید دانش وتجربه خودرابادیگران درمیان بگذارید

NA معتادان گمنام شیراز

در وبلاگ دلگشا میتونید دانش وتجربه خودرابادیگران درمیان بگذارید

پیشگیری از لغزش و حفظ بهبودی

تجربه اعضای اولیه انجمن ها نشان داده است که ما برای حفظ بهبودی خود و پیشگیری از لغزش می بایست پیام بهبودی را به معتادین در حال عذاب برسانیم. بیل دبلیو، یکی از بنیانگزاران انجمن " الکلی های گمنام " به این نتیجه رسید که تنها از طریق بازگو کردن داستان زندگی خود و تلاش در کنار یک الکلی دیگر که در عذاب است و ارائه راه حل به وی می تواند از مشروبات الکلی دور بماند. همین ایده کوچک و ساده بود که باعث شد تا دیگران نیز همین راه را در پیش بگیرند و سرانجام آنچه که امروزه انجمن دوازده قدم نامیده می شود به وجود آید. هدف انجمن ۱۲ قدم نشان دادن این واقعیت است که کمک یک معتاد به معتاد دیگر در واقع خاصیت درمانی دارد.
وقتی ما راهنمای دیگران هسیتم در واقع از خود در برابر لغزش و از سر گرفتن مصرف مواد مخدرمحفاظت می کنیم. وقتی به دیگران می گوئیم برای بهبودی باید چه کارهائی را انجام دهند، در واقع به خودمان نیز یادآوری می کنیم که برای حفظ پاکی باید به همان پیشنهادها عمل کنیم تا از لغزش و روی آوردن دوباره به مصرف مواد مخدر در امان بمانیم.
علاوه بر این، کسانی که تجربیات خود را در زمینه بهبودی از بیماری اعتیاد با دیگران در میان می گذارند؛ کارشان به نوعی ارزش و خاصیت درمانی دارد چون به یکدیگر تجربه، نیرو و امید می دهند. با مبادله تجربیات بین راهنما و رهجو رابطه ای قوی بین آنها ایجاد می شود و همین رابطه باعث می شود که هر یک از آنها با جدیت و قاطعیت بیشتری برای مقابله با لغزش و افتادن دوباره در دام اعتیاد تلاش کنند و برای ادامه مسیر بهبودی انگیزه داشته باشند.
قسمتی از وظایف و مسئولیت های راهنما بازگو کردن نواقص اخلاقی، احساس های ناخوشایند، ترسها و کشمکشهای درونی است. صداقت داشتن و احساس شرمندگی نکردن در گفتن این گونه مسائل از سوی راهنما به رهجو باعث می شود که رهجو نسبت به راهنما اعتماد پیدا کند و در عین حال به خود ما نیز مزمن بودن بیماریمان را یادآور می شود و باعث می شود تا بیماری خود را جدی بگیریم و در راه بهبودی خود کوتاهی و سهل انگاری نکنیم. وقتی تجربیات، کمبودها و نواقص خود را با رهجویمان در میان می گذاریم در واقع خودمان نیز به ۱۲ قدم را کار می کنیم و غرور و خود بزرگ بینی را کنار گذاشته و به رهجو نشان می دهیم که خود ما نیز فردی معتاد در حال بهبودی هستیم و باید همانند دیگران بطور روزانه قدم هایمان را کار کنیم.

 

انواع اعتیادهای رفتاری علائم و نشانه ها

  • اعتیاد از هر نوعی که باشد زندگی فرد معتاد را تحت کنترل در می آور. اعتیاد به اولین و مهم ترین اولویت فرد معتاد تبدیل می شود و دیگر مسایل و مسئولیت های زندگی در درجه دوم اهمیت قرار می گیرند. فردی که اعتیاد رفتاری پیدا کرده است چنان اسیر دست اعتیاد می شود که سلامت و رفاه و آسایش خود و خانواده اش را به دست فراموشی می سپارد و به محض انجام کار تکراری که به آن اعتیاد پیدا کرده است، همه هوش و حواس و فکر و ذکرش صرف برنامه ریزی برای انجام دوباره آن کار می شود. برای مثال کسی به پرخوری اعتیاد پبدا کرده است، آن چنان ذهنش به خورد و خوراک و اینکه چه باید بخورد و چند کالری باید مصرف کند و کجا غذا بخورد،چه غذایی بخورد مشغول می شود که دیگر انرژی روحی و روانی برایش باقی نمی ماند که بداند با دیگر مسایل زندگی باید چگونه برخورد کند. این نشانه های اعتیادهای رفتاری را می توان به خوبی در رفتاری کسی که به قمار اعتیاد دارد به خوبی مشاهد کرد. فردی که به قمار اعتیاد پیدا کرده است همه ساعات بیداری خود را به این فکر می کند که چه زمانی می تواند دوباره قمار کند و همه وقت و انرژی خود را صرف برنامه ریزی برای قمار بعدی می کند و نقشه می کشد که این بار چه قماری را بازی کند و چه مبلغ شرط بندی کند و برای اینکه برنده شود، چه کارهایی باید انجام دهد. فردی که به قمار معتاد است همیشه به این فکر می کند که از چه کسی پول غرض کند و برای زن و فرزند و صاحب کار خود که از مشکلاتی که وی برای خود و دیگران ایجاد می کند آگاه هستند چه داستانی بسازد و آن ها را چگونه مجاب کند. این گونه فکر کردن ها و داستان سر هم کردن تکرار و بازهم تکرار می شوند و اعتیاد رفتاری تقریباً همه زندگی فرد معتاد را اشغال می کند و چنین فردی برای دیگر کارهای زندگی وقت و فرصت و حوصله ندارد.  وقتی اعتیاد در وجود فرد ریشه می دواند، او دیگر به هیچ چیز دیگر فکر نمی کند و همه تلاش و وقت و انرژی وی در این راه صرف می شود که چونکه کاری را که به ان اعتیاد پیدا کرد است تکرار کند.

    • کاری را که به ان اعتیاد پیدا کرد است تکرار کند. 
    • فرد معتاد، علاوه بر فکر کردن به اعتیاد که لحظه ای او را به حال خود رها نمی کند بیشتر وقت و انرژی خود را برای انجام رفتار اعتیاد مانند خود صرف می کند که به اولویت اول زندگی او تبدیل شده است. فرد معتاد با اینکه می بیند اعتیاد رفتاری چه عواقب و مشکلاتی عذاب آوری برایش ایجاد کرده است اما به علت ریشه دوانیدن این نوع اعتیاد در وجودش به هیچ وجه نمی تواند فکر اعتیاد را از سر خود بیرون کند و اعتیاد رفتاری خود را کنار بگذارد. برای مثال، فردی که به قمار اعتیاد دارد، با اینکه می داند به علت بدهی هایی که به بار آورده است ممکن است خانه اش را از دست بدهد اما بازهم از قمار دست بر نمی دارد یا فردی که اعتیاد جنسی دارد با اینکه می داند سلامتش به علت ابتلا به بیماری های آمیزشی به خطر افتاده است اما بازهم حاضر نیست از اعتیاد جنسی خود دست بردارد و همچنان وقت خود را به داشتن رابطه با زنان روسپی می گذراند. معتادان رفتاری ممکن است از خطری که اعتیاد آن ها برای خودشان و اطرافیان شان ایجاد می کنند آگاه باشند اما نمی توانند دست از رفتار ویرانگر خود بردارند چون به آن رفتار اعتیاد پیدا کرده اند یا بهتر است بگوئیم به بیماری اعتیاد رفتاری مبتلا شده اند. آن ها با تکیه به اراده و خواست خود نخواهند توانست از این بیماری رفتاری بهبود پیدا کنند چون اعتیاد کاملا وجود آن ها فراگرفته و در فکر و جسم آن ها ریشه دوانیده است.

     

    ۲- تشدید تکرار مواد

    • همه تلاش می کنند که شاد و خوش باشند و احساسی خوبی داشته باشند اما بیشتر مردم به این نتیجه رسیده اند که نمی توان هر لحظه و همیشه از زندگی احساس لذت کرد و شاد و سرحال بود. اما افراد معتاد این طور نیستند چون راهی پیدا کرده اند که با آن هر وقت که دلشان خواست احساس خوبی به دست آورند و به قول معروف نشئه و سرحال باشند. از خصوصیات و ویژگی های مهم فرد معتاد این است که تحملش در برابر اضطراب و تشویش بسیار کم است و کسی که ضریب تحملش در برابر مسایل و مشکلات زندگی پائین باشد بدون شک بیشتر مواقع و هنگام روبرو شدن با مشکلات زندگی احساس ناامیدی و سرخوردگی می کند. وقتی که فرد معتاد از انجام رفتاری که به آن عادت کرده یا بهتر بگوئیم اعتیاد پیدا کرده است احساس راحتی و نشئگی می کند و آرام می گیرد دلش می خواهد که آن کار را دوباره و دوباره تکرار کند. به این ترتیب فاصله زمانی میان انجام کارهای اعتیادی کمتر و کمتر می شود و فرد معتاد مجبور می شود هر روز وقت بیشتری را برای اینکه احساس و حالت خوبی به دست آورد، صرف کند. برای مثال کسی که به پرخوری اعتیاد پیدا کرده آنقدر غذا می خورد تا مغزش ادورفین از خود ترشح می کند و او از این حالت احساس لذت کند. فرد معتاد به پرخوری در هنگام خوردن غذا فقط از لحاظ جسمی احساس لذت نمی کند بلکه علائمی از احساس لذت نیز به مغز وی ارسال می شود و از لحاظ روانی نیز احساس لذت و آرامش می کند. به این ترتیب است که فرد معتاد به پرخوری که زمانی فقط در بعضی از مواقع به خوردن بیش از حد غذا مبادرت می کرد دیگر نمی تواند جلوی این عادت و اعتیاد خود را بگیرد و ناچار می شود تا برای اینکه احساس لذت کند، هر روز بیشتر از روز قبل پر خوری کند.
    • الگو و رفتاری فرد مبتلا به اعتیاد رفتاری به رفتار و کارهایی که فرد اعتیاد مصرفی دارد بسیار شباهت دارد. همه این موضوع را می دانند که بدن انسان به مصرف مواد مخدر مثل هروئین عادت می کند. کسی که به مصرف مواد معتاد شده است بدنشان نسبت به مواد سازگاری نشان می دهد و در برابر آن از خود مقاومت نشان نمی دهد و به همین علت فرد معتاد ناچار می شود برای احساس لذت و نشئگی مقدار مصرف را بیشتر و فاصله زمانی مصرف را کم تر کند. به این ترتیب است که یک رفتار به یک عادت یا اعتیاد تبدیل می شود. کسی که به خرید کردن بیش از اندازه معتاد است با اینکه می داند مبالغ هنگفتی بدهکار است اما بازهم به علت اعتیاد رفتار دست از خرید بر نمی دارد و با خرید کردن بیشتر میزان بدهی های خود را افزایش می دهد. ذهن و فکر آن ها به خرید اعتیاد پیدا کرده است و به همین علت است که هر روز کالاهای گرانتر و بیشتری خریداری می کنند. کسی که به قمار اعتیاد پیدا کرده است از قمار بازی سیر نمی شود و اعتیاد رفتاری وی باعث می شود تا هر روز در مقایسه با روز قبل مقدار بدهی های وی بیشتر شود.معتادان به اعتیادهای رفتاری نیز همانند معتادان مصرفی از انجام رفتاری که به اعتیاد تبدیل شده است لذت می برند و آرامش پیدا می کنند. بدن آن ها نیز همانند بدن معتاد مصرفی که به مواد مخدر عادت کرده است و اگر ماده مخدر یا الکل به آن نرسد از خود بی تابی نشان می دهد اگر کاری را به برای آن ها حالت اعتیاد پیدا کرده است انجام ندهند دچار تشویش و اضطراب می شوند و میزان اعتیاد آن ها هر روز بیشتر و بیشتر می شود. جنون اعتیاد در این است که فرد معتاد با وجود آگاهی از عواقب ویرانگر اعتیاد چه اعتیاد رفتاری و چه اعتیاد مصرفی نمی تواند اعتیاد خود را کنترل یا آن را قطع کند و به همین علت زندگی خود و اطرافیان خود را تباه می کنند و به اعتیاد رفتاری یا مصرفی خود ادامه می دهند.
    • فرد معتاد به اعتیاد رفتاری با افزایش تعداد و دفعات رفتاری که به آن اعتیاد پیدا کرده است به تدریج کنترل خود را روی رفتاری که انجام می دهد از دست می دهد و به این ترتیب هم دفعات کار اعتیادی افزایش پیدا می کند و هم مدت زمانی که صرف آن کار می شود زیادتر می شود. برای مثال قمار بازی که در ابتدا فقط ده دقیقه از وقت خود را در قمار خانه صرف می کرد به تدریج آنچنان گرفتار اعتیاد رفتاری خود می شود که همه بعد از ظهر را در قمار خانه به قمار مشغول می شود به این امید که سر انجام بخت و اقبال به او کمک کنند تا بتواند پولی را که باخته است ببرد. کسی که به خرید بیش از اندازه اعتیاد پیدا کرده است با اینکه تصمیم دارد تا یک جفت کفش بخرد با رفتن به فروشگاه کنترل رفتار و اراده خود را از دست می دهد و وقتی فروشگاه را ترک می کند متوجه می شود که انواع چیزهایی را که هیچ نیازی به آن ها نداشته و قصد خرید آن ها را نیز نداشته است خریداری کرده است.

     

    ۳- وسواس اعتیاد

    • وسواس باعث می شود تا فردی که اعتیاد رفتاری دارد نتواند عواقب و عوارض اعتیاد خود را درک کند و چشم خود را روی مشکلات و بدبختی های خود می بندد. فردی که از اعتیاد رنج می برد به قدری حواسش روی اعتیاد متمرکز می شود که به هیچ دیگری در اطراف خود به جز انجام رفتار اعتیادی یا مصرف مواد فکر نمی کند. آن ها نه می توانند دنیا را ببینند و نه بلاهایی را که اعتیاد بر سر خودشان و اطرافیانشان آورده است می بینند. آن ها نمی توانند درک کنند که اعتیاد هر روز بیشتر از روز قبل به زندگی آن ها و جسم و روحشان آسیب می رساند. خلاصه اینکه آن ها دچار وسواس فکری شده اند یعنی همه فکر و خیال آن ها صرف فکر کردن به مصرف مواد یا انجام کاری است که به آن عادت یا اعتیاد پیدا کرده اند. یکی از مهم ترین نشانه ها و عوارض اعتیاد، انکار است. فرد معتاد حاضر نیست بپذیرد که به بیماری اعتیاد مبتلا شده است و هر مصیبتی که سرش می آید از همین اعتیاد است. در برنامه ۱۲قدمی از اعتیاد به عنوان نوعی ناسلامتی عقل  یاد می شود. فردی که اعتیاد رفتاری یا مصرفی دارد به خوبی می داند که این بیماری و جنون وی برایش عواقب و عوارض ویرانگری دارد اما بازهم نمی تواند از  اعتیاد دست بردارد و به اعتیاد رفتاری یا مصرفی ادامه می دهد با این توهم که این بار لذت یا نشئگی بیشتری به دست خواهد آورد. افرادی که از اعتیاد و وسواس فکری رنج می برند قادر نیستند بین دنیای خیالی و واقعیت تفاوت قایل شوند. آن ها در اصل از عارضه انکار رنج می برند و قبول ندارند که مشکلات و بدبختی های آن ها از اعتیاد سرچشمه می گیرد و دچار این توهم هستند که اگر بخواهند می توانند اعتیاد مصرفی یا رفتاری خود را کنترل کنند اما تا زمانی که انکار را کنار نگذارند و اعتراف نکنند که بیمار هستند نمی توانند از اعتیاد دست بردارند.
    • کسانی که اعتیاد رفتاری دارند در ذهن خود دنیای دیگری خلق می کنند که با اعتیاد آن ها سازگاری دارد. برای مثال فردی که اضافه وزن دارد و باید وزن خود را کاهش دهد به چای اینکه غذای کمتری بخورد تا لاغر شود به علت اعتیاد رفتاری، پرخوری می کند. فردی که به اعتیاد جنسی دارد فکر می کند اگر برای ارضای اعتیاد جنسی خود به روسپی خانه برود یا زنی را به چنگ آورد، همه کمبودهای زندگیش برطرف خواهد شد. کسی که به هم وابستگی اعتیاد دارد همیشه به این فکر می کند که وظیفه دارد مشکلات دیگران را حل کند و آن ها را از فلاکت و بدبختی نجات دهد. فرد معتاد به هم وابستگی به طور ناخواسته و غیر ارادی، مشکلات روانی و عاطفی خود را به دست فراموشی می سپارد و همه وقت و انرژی خود را برای برطرف ساختن مشکلات زندگی دیگران صرف می کند تا از دست فشارهای روانی که خود از آن ها رنج می برد فرار کند. فردی که به هم وابستگی اعتیاد دارد همانند معتادان مصرفی از کمک کردن به دیگران لذت می برد و احساس آرامش می کند و دچار این توهم است که هر وقت که اراده کند می تواند اعتیاد رفتاری خود را ترک کند.
    • فرد معتاد به علت نداشتن کنترل روی زندگی و راه درست برخورد با مسایل و مشکلات، عذاب می کشد و تصور می کند که اعتیاد رفتاری یا مصرفی می تواند به وی برای مقابله با مشکلات و زندگی هولناکی که دارد کمک کند، هر چند که می داند احساس آرامش و لذت ناشی از اعتیاد بسیار کوتاه بوده و توهمی بیش نیست. بی دلیل نیست که در برنامه های ۱۲قدمی می شنویم که می گویند “رها کن و خودت را به خدا بسپار”. واقعیت این است که انسان اسیر دست سرنوشت است. قدرت و توانایی ما در کنترل دیگران و آینده زندگی خودمان و دیگران بسیار ناچیز و اندک است. برای اینکه بتوانیم بهتر زندگی کنیم بهتر است که واقعیت ضعیف بودن و آسیب پذیر بودن خودمان را بپذیریم و به آن اعتراف کنیم. واقعیت این است که اگر ما به ضعف خود اعتراف کنیم احساس آرامش و آزادی خواهیم کرد. اما فردی که معتاد است برای رسیدن به نقطه ای که بپذیرد به تنهایی و با تکیه به اراده و عزم خود نمی تواند بیماریش را بهبود بخشد و باید از جای دیگری کمک بگیرد و بپذیرد که بیمار است باید راهی طولانی و پر از عذاب را تحمل کند تا به چنین نتیجه ای برسد.             

           

    ۴- مشکلات روانی

    • افرادی که از اعتیادهای رفتاری رنج می بردند معمولاً اعتماد به نفس ضعیفی دارند و از تشویش و دچار تشویش و اضطراب هستند. این گونه معتادان به عنوان یک گروه، برای اینکه بتوانند محیط اطراف و زندگی خود را کنترل کنند، دارای نیاز خاصی هستند و اگر نتوانند آن نیاز خود را برآورده کنند دچار تشویش و اضطراب می شوند. در بیشتر مواقع کسانی که اعتیادهای رفتاری دارند در خانواده­هایی بزرگ شده اند که یکی یا هر والدین آن ها معتاد بوده اند و یا اینکه از لحاظ عاطفی و جسمی مورد سوء استفاده قرار گرفته اند. والدین معتاد نمی توانند به فرزندان خود محبت و توجه لازم را نشان دهند. والدین معتاد نمی توانند به فرزندان خود اعتماد به نفس و ارزش قایل شدن به خود یاد بدهند. فرزندان این گونه خانواده ها، وقتی بزرگ شدند برای تحمل مشکلات و مسایل زندگی ، به یکی از انواع اعتیادها پناه می برند. آن ها با دیدن رفتار و اعتیاد والدین خود، از آن ها الگو برداری و تقلید می کنند. وقتی فرزند خانواده می بیند که پدرش هر بار که می خواهد به قمارخانه برود با مادر مشاجره و دعوا می کند، یاد می گیرد وقتی که بزرگ شد از قبول مسئولیت رابطه زناشویی شانه خالی کند.
    • رفتارهای ناهنجاری که فرزندان از والدین خود یاد می گیرند در واقع می تواند زمینه را برای نابودی فرزندان در بزرگسالی هموار کند چون میل به اعتیاد در این افراد در واقع از همان کودکی و زندگی در خانواده ای که یکی از والدین یا هر دو آن ها معتاد هستند ایجاد شده است. هر یک از فرزندان در خانواده معتاد تلاش می کنند تا برای مقابله با مشکلات و دنیای آشفته زندگی خانوادگی، راه چاره ای پیدا کنند. هر یک از فرزندان جوان خانواده های آشفته و از هم پاشیده در ممکن است در بزرگسالی، برای اینکه بتوانند در دنیای آشفته ای که با آن دست به گریبان هستند راه نجاتی پیدا کنند به اعتیاد روی می آورند. آن ها با تکرار و ادامه رفتارهایی که برای فرار از مشکلات و مسئولیت ها به آن ها متوسل شده است به تدریج به این گونه رفتار ها اعتیاد پیدا می کند.
    • کودکی که در خانواده ای از هم گسیخته پرورش پیدا می کند و می داند که یکی از راه های در امان ماندن از تنبیه های بدنی ساک ماندن و به اصطلاح بچه خوب بودن است، بچه ای که هیچ وقت از والدین خود چیزی نمی خواهد و همیشه تلاش می کنند تا خواست ها و نیازهای دیگران را برطرف کند ، ممکن است که در بزرگسالی نیز به همین گونه رفتارها ادامه دهد. چنین فردی برای اینکه از دیگران مراقبت و به آن ها خدمت کنند از نیازهای عاطفی و احساسی خود و در موارد بسیاری از دیگر حقوق خود به نفع دیگران صرف نظر می کند. این گونه مسایل چیزهای هستند که وی در کودکی آن را از والدین و اطرافیان خود یادگرفته است. فردی که چنین شخصیتی دارد با ادامه هم وابستگی، ممکن است به مشکلات روحی و روانی بیشتری از جمله افسردگی و تشویش شدید نیز مبتلا شود. در ضمن این احتمال نیز وجود دارد فرزندی در در خانواده معتاد به دنیا آمده و بزرگ شده است ممکن است در جهتی کاملاً مخالف قدم بردارد و با رفتارهای ناهنجار و آشوب طلبانه تلاش کند تا توجه دیگران را به خود جلب کند تا خشم و عصبانیت خود را به دیگران نشان دهد. چنین فردی ممکن است در بزرگسالی به انسانی مسئولیت ناپذیر و بی نهایت غیر قابل اعتماد تبدیل شود.
    • در حالیکه اعتیادی مصرفی در بسیاری از مواقع از هم نشینی با دوستان و آشنایان معتاد و ترغیب و فشار آن ها یا محیطی که فرد در آن زندگی و کار می کند سرچشمه می گیرد، اما در بیشتر مواقع اعتیادهای رفتاری ریشه در کودکی افراد دارند. در بعضی از مواقع علت اعتیادهای رفتاری کاملا مشخص و روشن است مانند مواردی که فرد در دوران کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفته باشد. در بسیاری از مواقع چنین افرادی که در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفته اند در بزرگسالی به اعتیاد و بی بند و باری جنسی مببتلا می شوند و هرگز نمی توانند رفتار و رابطه ای نزدیک و دوستانه با جنس مخالف یا حتی همجنسان خود برقرار کنند. کسانی که به رفتار جنسی اعتیاد پیدا کرده اند از چنین اعتیادی به عنوان قدرت نمایی و کنترل کردن دیگران استفاده می کنند، یعنی همان کمبودهایی که فرد در دوران کودکی از آن ها رنج برده است. فردی که دچار اعتیاد پرخوری است شاید در خانواده ای بزرگ شده است که در آن غذا با مساله محبت و دوستی همراه بوده است و چنیین کودکی در بزرگسالی تلاش می کند تا از غذا به عنوان ابزاری برای کنترل استفاده کند و برای عشق ورزیدن یا عذاب دادن خود به پرخوری یا نخوردن غذا اقدام کند. کسانی که اعتیاد رفتاری دارند از لحاظ روانی با انواع مشکلات و مسایل روبرو هستند. اعتیاد در واقع نوعی بیماری است که فرد مبتلا به آن تلاش می کند با مصرف مواد یا اعتیاد رفتاری احساس خلاء و ترس خود را بپوشاند و حواس خود را از مشکلی که دارد با مصرف مواد به چیز دیگری جلب کند.

     

    ۵- اصرار به ادامه مواد

    • بعضی وقت ها در برنامه های ۱۲ قدمی گفته می شود که ” فرد معتاد را نمی توان ترساند”. البته منظور از این گفته این نیست که معتاد از هیچ چیز نمی ترسد بلکه برعکس، وجود فرد معتاد پر از ترس و تشویش است. مساله اینجاست که فرد معتاد حاضر نیست قبول کند که بیماری اعتیاد او را با خطرهای زیاد روبرو می سازد و زندگی خود و اطرافیانش را غیر قابل اداره یا غیر قابل تحمل می کند. از خصوصیات و ویژگی های چشمگیری اعتیادهای رفتاری، اصرا و پافشاری به ادامه رفتاری است که فرد معتاد با آنکه می داند برایش عواقب بد و وخیمی دارد اما به آن ادامه می دهد. وقتی یک رفتار حالت عادت پیدا کند به تدریج دیگر نمی توان آن را کنار گذاشت و عادت آرام آرام به اعتیاد تبدیل می شود و فرد معتاد دچار توهم می شود و نمی تواند واقعیت ها را ببیند. فردی که اعتیاد رفتاری دارد با زندگی در دنیای خیالی خود به رفتاری بیمارگونه خود ادامه می دهد و خود را فریب می دهد و به خود می گوید همه چیز مرتب است و مشکلی وجود ندارد یا حد اقل تصور می کند که رفتار اعتیادی خود را تحت کنترل دارد و هر وقت که بخواهد می تواند آن را کنار بگذارد.
    • در بیشتر مواقع عواقب منفی اعتیادهای رفتاری گریبان گیر اطرافیان فرد معتاد به این گونه رفتارهای می شود. مساله عجیب این است که شخص مبتلا به اعتیادهای رفتاری از انجام این رفتارها ها آرامش می گیرد و لذت می برد در حالیکه که اطرافیان وی از این کار او رنج می برند و عذاب می کشند. برای مثال فردی که به الکل معتاد است برای همسر خود مشکلات فراوانی ایجاد می کند. همسر فرد معتاد به الکل انواع عذاب ها و ناراحتی را تحمل می کند اما خود فرد معتاد هر چند به طور موقت از مصرف الکل لذت می برد و آرامش به دست می آورد. فرد معتاد در انکار به سر می برد: معتاد از هر ترفند و نیرنگی که سراغ دارد برای توجیه رفتار خود و بی اهمیت جلوه دادن بیماری اش و عواقبی که اعتیاد رفتاری برای او داشته است استفاده می کند. در این میان، خانواده فرد معتاد چاره و راه فرار دیگری جز تحمل رفتارهای آزار دهند فرد معتاد ندارد.
    • گفته می شود در خانواده هایی که از هم فروپاشیده است، دیوانه ترین عضو خانواده که قاعده بازی را تعین می کند و به دیگران می گوید که چگونه باید رفتار کنند. این موضوع به خصوص در خانواده هایی که یکی از اعضای آن از اعتیاد رفتاری رنج می برد به خوبی دیده می شود. مشکلاتی که فرد معتادر به اعتیاد رفتاری می تواند برای اعضای خانواده و اطرافیان خود ایجاد کند بسیار زیاد و بسیار ویرانگر است. فردی که به قمار اعتیاد دارد ممکن است خانه ای را که زن و فرزندانش در آن زندگی می کنند مخفیانه به رهن بگذارد تا بتواند به قمار ادامه دهد. این کار شاید دیوانگی به نظر برسد هر چند دیوانگی هم هست اما برای فرد قمار باز فروختن خانه و کارهای دیگری که به او امکان دهد به قماربازی ادامه دهد کاری کاملاً منطقی محسوب می شود چون تصور می کند که پول جمع می کند تا بتواند پول هایی را که تا کنون باخته است به دست بیاورد و به آن امید بسته است که این بار دیگر حتماً برنده خواهد شد. فرد معتاد به قمار نیز همانند دیگر معتادان برای اینکه اقدامات کاملا غیر منطقی و جنون آمیز خود را توجیه کند به انواع بهانه ها متوسل می شود، بهانه هایی که هیچ آدم عاقلی آن ها نخواهد پذیرفت. کسی که به بازی های آنلاین کامپیوتری اعتیاد پیدا کرده است ممکن است آن چنان سرگرم این بازی ها شود که مدرسه و کار خود را به فراموشی بسپارد. چنین فردی ممکن است از کار برکنار شود یا در امتحانات مدرسه یا دانشکاه مردود شود اما با همه مصائب و گرفتارهای به هیچ وجه قبول نمی کند که این گونه گرفتاری هایش نتیجه اعتیاد به بازی های کامپیوتری است. فردی که اعتیاد جنسی دارد بی بند و باری اخلاقی خود را که باعث شده است تا آبرو و حیثیت خود و خانواده اش از بین برود توجهی نشان نمی دهد و برایش این گونه مسایل اهمیتی ندارد. فرد مبتلا به اعتیاد جنسی حتی حاضر است به قیمت جدایی از همسرش و ازهم پاشیده شدن کانون خانواده به اعتیاد جنسی خود ادامه دهد و از اعتیاد خود دفاع کند.
    • یک نکته مهم در مورد افراد معتاد این است که آن ها همیشه برای توجیه رفتارهای خود و جلوگیری از انتقادها و سرزنش های دیگران خود در گرفتاری که به آن مبتلا هستند مقصر نمی دانند بلکه دیگران را عامل بدبختی ها و گرفتاری های خود معرفی می کنند. فردی که اعتیاد جنسی دارد ممکن است که بگوید همسرش با رفتاری های خود باعث شده است تا وی به سراغ زنان برود چون تمایلی به روابط جنسی نداشته و او به خاطر محرومیت از رابطه جنسی با همسرش به سراغ زنان دیگر رفته است. وی برای توجیه خود انواع بهانه ها را می تراشد بدون اینکه حتی یکی از عوامل بدبختی و اعتیاد خود را رفتار و کردار خودش بداند.
    •  انکار کردن احتمالاً بزرگترین مانعی است که باعث می شود فرد معتاد نتواند ا دیگران برای بهبودی از اعتیاد تقاضای کمک کند. وقتی فرد معتاد مصرفی یا رفتاری مشکل و اعتیاد خود را از دیگران پنهان یا آن ها را انکار می کند دلیلی ندارد که از دیگران برای حل مشکلات و اعتیاد خود تقاضای کمک کند. بیماری اعتیاد از جمله بیماری هایی است که فرد بیمار به جای اینکه ناراحتی جسمی خود را با دیگران در میان بگذارد و تقاضای کمک کند و برای درمان به پزشک مراجعه کند بیماری خود را انکار و آن را پنهان می کند و همین انکار باعث می شود تا بیماری او هر روز شدید تر شود. هر شدت اعتیاد بیشتر شود و مشکلاتی که فرد معتاد با آن ها روبروست شدید تر و ویرانگرتر شود، شدت انکار وی نیز افزایش پیدا می کند.

     

    ۶- زندگی نابسامان معتاد

    • خارج از کنترل. این جمله، توصیف واقعی زندگی یک فرد معتاد است. فرد معتاد در واقع آخرین کسی است که به این واقعیت اعتراف می کند که کنترلی روی اعتیاد خود ندارد و انیکه اعتیاد زندگی او و اطرافیانش را غیر قابل ادراه کرده است. در آخرین مراحل اعتیاد که احتمالاً فرد معتاد در یک لحظه نادر و استثنایی به وضعیت نابسامان خود تا حدودی پی می برد و سرانجام به این نتیجه می رسد که اعتیاد باعث شده است تا بیشتر وقت و انرژی خود را در این راه صرف کند. البته این آگاهی لحظه ای به این معنی نیست که او کاملا به این موضوع اعتراف کند که اعتیاد زندگی او را فلج و غیر قابل تحمل کرده است. حتی این احتمال وجود دارد که فرد معتاد تصور کند که اعتیاد تنها عاملی است که باعث می شود تا وی دچار جنون نشود. با وجود این، بعضی وقت ها فرد معتاد به این فکر می افتد که بهتر است اعتیاد رفتاری اندکی کاهش دهد و کمی آرام بگیرد. درست مثل فرد الکلی که هر چند وقت یکبار برای مدتی کوتاه خوردن مشروب را متوقف می کند. بعضی وقت ها فرد معتاد حتی تصمیم می گیرد که اعتیاد خود را کاملاً متوقف کند. اما مساله اینجاست که فرد معتاد از اینکه مبادا اعتیاد خود را برای مدتی طولانی ترک کند، وحشت دارد و به همین علت پس از مدتی کوتاه اعتیاد رفتاری یا مصرفی خود را از سر می گیرد. اعتیاد این گونه افراد به حدی شدید است که خود فرد نیست که درباره اعتیادش تصمیم می گیرد بلکه این اعتیاد است که برای فرد معتاد تصمیم می گیرد.
    • در انجمن های الکلی های گمنام این جمله بر سر زبان هاست: ” مشکل همان گیلاس اول است”. فرد الکلی نمی تواند مشروب خوردن خود را کنترل کند. کافی است که اولین گیلاس مشروب را بخورد تا کنترل خود را از دست بدهد چون با با خوردن گیلاس اول، هوس گیلاس بعدی را می کند و بعد نوبت گیلاس های بعدی و بعدی می رسد تا اینکه کنترل کامل خود را از دست می دهد و از پا می افتد. فردی که به قمار اعتیاد دارد ممکن است واقعاً بخواهد که از این رفتار ویرانگر دست بردارد. ممکن است که وی بارها به زن و فرزندان خود قول دهد که دیگر به قمار خانه نخواهد رفت اما متوجه می شود که نمی تواند به وعده خود عمل کند چون اسیر دست اعتیاد و اجبار است. وی به علت اعتیاد نمی تواند به قول خود عمل کند.
    • راه هایی که اعتیادهای رفتاری می تواند به زندگی خود فرد معتاد  و اطرافیان وی ضربه وارد کند بسیار زیاد و بسیار غم انگیز است. از دست دادن شغل، از هم پاشیدن کانون خانواده، تیره شدن روابط، از بین رفتن سلامتی، آس و پاس شدن، تنهای و منزوی شدن به علت ادامه رفتار وسواسی از جمله عواقب خطرناک اعتیادهای رفتاری است. رفتارهایی که فرد معتاد نمی تواند از چنگ آن ها فرار کند در زندگی او اولویت پیدا می کنند و همه کارها و مسئولیت هایی دیگری که فرد بر عهده دارد در درجه دوم اهمیت قرار می گیرند یا به دست فراموشی سپرده می شوند. فرد معتاد کارهایی انجام می دهد که مواقعی که هوشیارتر است از انجام آن ها احساس شرمندگی می کند. به یاد قول هایی می افتد که به فرزندانش داده است و به وعده خود عمل نکرده یا اینکه به یاد پولی می افتد که از کیف همسرش دزدیده است. احساس شرمندگی و سرافکندگی فرد معتاد واقعی است. فردی که از اعتیاد به هم وابستگی رنج می برد شاید در تمام طول عمر خود رابطه ای جدی با کسی نداشته است وقتی به تنهایی خود و پوچ بودن زندگیش فکر می کند ممکن است در مواقعی فکر خودکشی به سرش بزند. غم و اندوه از جمله عوارض و عواقب اعتیاد های رفتاری است. آن ها از رفتاری لذت برده اند که در پایان چیزی جز سرخوردگی، ناامیدی و از هم پاشیدگی زندگی برای آن ها به ارمغان نمی آورد.

اهمیت راهنما گرفتن در برنامه

باسلام
  • برای هر یک از ما هنگام ورود به انجمن خیلی مشکل بود که بتوانیم به دیگران اعتماد کنیم.
  • واین به خاطر این بود که وجود ما پر از نفرت وکینه وترس بود.
  • ولی پس از مدتی که در برنامه ماندیم متوجه میشویم که در اینجا میشود به دیگران اعتماد کرد.
  • اولین گام پس ورود به انجمن ودر خواست کمک انتخاب راهنماست ولی این نباید باعث شود که ما عجولانه تصمیم بگیریم.
  • ما میتوانیم برای انتخاب راهنما در جلسات به مشارکت افراد گوش دهیم وبعد از جلسات با دیکران صحبت کنیو از میان انها یک نفر را انتخاب کنیم.
  • چیزی که بسیار مهم است این است که ما بایدبه یک نفر اعتماد کنیم کسی که این راه را رفته باشد(بلد راه باشد).
  • احمقانه ترین راه این است که مافکر کنیم بدون راهنما میتوانیم این مسیر را طی کنیم.
  • برای انتخاب راهنما باید چند مورد را در نظر بگیریم .
  • کسی را که انتخاب میکنیم باید قدم هارا کار کرده باشد.
  • او باید توانسته باشد لااقل قسمتی از این قدمها را در زندگی خود بکار گرفته باشد.
  • او باید به اندازه کافی وقت داشته باشد.
  • نکته مهم دیگر اینکه بین راهنما ورهجو هیچگونه پولی برای کار کرد قدم رد وبدل نمیشوداین کار با اصول ماسازگار نیست .
  • راهنما نباید در مسائل خانوادگی ومالی رهجو دخالت کند.
  • اگر شما شما بعد از این توضیحات هنوز نتوانسته ایدبه کسی در این زمینه اعتماد کنید میتوانید یک نفر را بطور موقت انتخاب کنید تا وقتی که شخص مورد نظری راپیدا کردیدبا او مسیر را ادامه دهید.
  • درپایان از دوستانی که دراین مورد تجربه

اهمیت گرفتن شماره تلفن دیگران در جلسات

  • امروز می خواهم در مورد اهمیت گرفتن شماره تلفن در اوایل ورود به جلسه بنویسم.
  • این تجربه برای من به صورت زنده اتفاق افتادبه این صورت که وقتی من در جلسه تازه وارد بودم
  • با ناباوری به انجمن وارد شده بودم
  • به من پیشنهاد شدکه از دیگر اعضاء شماره تلفن بگیرم و با انها درار تباط باشم
  • ولی من چون دلیلی برای این کار نمیدیدم وهنوز نمی توانستم به دیگران اعتماد کنم نسبت به ای کار بی اعتنا بود ولی برای خالی نبودن عریظه فقط یک شماره گرفتم انهم با بی میلی
  • چون در اوایل  یعنی چند رور اول ورود به انجمن هنوز قدرت وسوسه در من زیاد بود ومن راه دیگری برای تسکین درد فیزیکی بلد نبودم به جز مصرف مواد .
  • بعد از چند روز جنگ نابرابر با احساسات وتمایلات من تسلیم شدم وبه خودم گفتم فقط یک مقدار کم مصرف میکنم وبع دنباله راه را در پیش میگیرم
  • چون هنوز مقداری مواد در خانه داشتم وهنوز نمی توانستم از ان دل بکنم هر روز بیشتر وسوسه می شدم  تا بلاخره تصمیم به مصرف گرفتم
  • در این بین به فکر شماره تلفنی که روز اول از یک هم درد گرفته بودم افتادم و به خود گفتم قبل از مصرف یک بار تماس میگیرم وبعد مصرف میکنم.
  • همینکه اولین تماس بر قرار شد ومن مشکل خودم را بیان کردم و صدای همدرد خودم را شنیدم احساس مصرف در من فروکش کرد و ان دوست بهبودی از من دعوت کرد که من به محل کار او بروم ومن هم همان کار را کردم وان روز را با ان دوست سپری کردم .
  • از ان روز به بعد از دوستان دیگر هم شماره گرفتم وهرموقع  که وسوسه میشدم با یکی از انها  تماس میگرفتم تا این که دیگر راه مقابله با وسوسه را یاد گرفتم .
  • در حال حاظر بعد از گذشت ۲سال ۶ ماه و۷ روز وقطی به ان روز نگاه می کنم میبینم که چطور یک تماس تلفنی ساده مسیر زندگی مرا تقییر داد.
  • امید وارم این تجربه بتواند به شما کمک کند .

مفهوم و درک دعای آرامش

مفهوم و درک دعای آرامش
 به عقیده دوستان معنای دعای آرامش درخواست تمیز بین درست و غلط است و طریقه صحیح زندگی کردن زیرا در گذشته اکثر ما با تکیه بر اراده عصیانگر خود غالباً اصرار در انجام کارهایی داشتیم که نمی بایست انجام می شد و اگر زورمان می رسید آن کارها را انجام می دادیم که نتیجه خوب از کار در نمی آمد و ما همواره از این قضیه مأیوس، غمگین و زخم خورده بودیم. در بسیاری از اوقات دیگر بدلیل ترس از عواقب احتمالی جرأت انجام کارهای مهمی را که باید انجام می دادیم نداشتیم، شاید غنی ترین بخش این دعا قسمت سوم باشد که ما ازخداوند بینشی را درخواست می کنیم که در پاراگراف فوق به آن اشاره شده است. بدینگونه که هم در روال زندگی کسل کننده قبلی تغییر ایجاد می کنیم و هم از جنگیدن بیهوده دست برمی داریم اگر با خود صادق باشیم می بینیم که انجام همین دو عامل زندگی ما را متحول می سازد ..

خداوندا

آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم    : پذیرش -  فروتنی

شهامتی تا تغییر دهم آنچه را که میتوانم                          : تمایل و صداقت

و دانشی که تفاوت این دو را بدانم                                   :  روشن بینی

که اگر 5 اصل پذیرش و فروتنی و تمایل و صداقت و روشن بینی را درک کنیم قدمها را خوب و استوار برداشتیم  ..

دعای آرامش دارای سه قسمت است که کل برنامه معتادان گمنام در دعای آرامش نهفته است .1 در دوران اعتیاد در جایگاهی بودیم که تصور می کردیم وسعی در تغییر دادن دیگران را داشتیم ولی با آشنا شدن با برنامه درک کردیم که هیچ چیز را نتوانسته ایم تغییر دهیم .2 شهامت از درون سرچشمه می گیرد شهامت یعنی آنچه را که می توانم.همه چیز از نوع نگرش و دیدگاه مااست باطرز تفکر ودیدگاهای ما تغییر کند  .بخاطر اینکه نواقص در وجود ما است سعی می کنیم که انتخابمان مثبت باشد ما با تغییر خود زمینه را برای تغییر دیگران فراهم می کنیم وبا پیدا کردن شهامت نگاهی به درون خود می کنیم که در قدم چهارم این اتفاق می افتد.3 دانش قسمت سوم زمینه را برای فروتنی وقابلیت این را پیدا می کنیم که روشن بینی پیدا کنیم وبا کارکردن قدمهای دوازده گانه وسنتهای دوازده گانه خداوند آن دانش را به ما هدیه می کند..

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است........ با دوستان مروت با دشمنان مدارا  

ترازنامه روزانه

دوستان برای بهبودی سعی کنیم روزانه به این سوالات پاسخ دهیم و برای خودمان بخوانیم تا بتوانیم نقایص خود را بشناسیم و برای رفع آن بکوشیم.

 

1) آیا امروز پاک هستم؟

 

2) آیا امروز تغییر در اعمال و رفتار خود داشته ام؟

 

3) آیا امروز بیماریم زندگی مرا اداره کرد؟اگر آری،چگونه؟

 

4) امروز چه کاری کردم که حال آرزو می کنم آن را انجام نداده بودم؟

 

5) امروز چه کاری نکردم که حال آرزو می کنم آن را انجام داده بودم؟

 

6) آیا امروز با خود خوب بوده ام؟چگونه؟

 

7) آیا امروز روز خوبی بود؟

 

8) آیا خوشحال بودم؟

 

9) آیا آرامش داشتم؟

 

10) آیا امروز با راهنمایم صحبت کرده ام؟

 

11) آیا امروز در جلسه ای شرکت کرده ام؟کجا؟

 

12) آیا امروز تجربه امید و نیرویم را به مشارکت گذاشته ام؟

 

13) افرادی که امروز در زندگی ام به آنها اعتماد دارم چه کسانی هستند؟

 

14) چه کسانی امروز به من اعتماد دارند؟

 

15) آیا امروز هیچ یک از نشریات معتادان گمنام را مطالعه کرده ام؟

 

16) امروز کدام قدم را آگاهانه کار کرده ام؟

 

17) آیا امروز به عجزم اقرار کرده ام؟

 

18) آیا امروز توانستم به نیروی برترم اعتماد کنم؟

 

19) امروز درباره خود چه یاد گرفتم؟

 

20) آیا امروز با یکی از افراد برنامه تماس تلفنی یا حضوری داشته ام؟

 

21) آیا امروز هیچ جبران خسارتی کرده ام؟

 

22) آیا امروز جبران خسارتی بدهکارم؟

 

23) آیا امروز اشتباه خود را برای کسی اقرار کرده ام؟

 

24) آیا نگران دیروز یا فردا بودم؟

 

25) آیا می توانم خود را همینطور که امروز بودم بپذیرم؟

 

26) آیا امروز احساس می کردم که من هم جزئی از انسانیت هستم؟

 

27) آیا گذاشتم امروز وسوسه چیزی مرا فرا گیرد؟

 

28) آیا امروز کاری کردم که باعث آزار و صدمه به خودم یا دیگری شود؟اگر آری،چگونه؟

 

29) آیا امروز مایل هستم تغییر کنم؟

 

30) آیا امروز دعا و نیایش کردم؟

 

31) این کار چگونه روی زندگی من تاثیر داشت؟

 

32) امروز کدام یک از اصول روحانی را توانستم در زندگی ام به کار گیرم و تمرین کنم؟

 

33) آیا امروز مهم ترین مسئله برایم در زندگی پاک ماندن بود؟

 

34) آیا امروز بی آنکه انتظار داشته باشم چیزی از خود ایثار کرده ام؟

 

35) آیا امروز در زندگی من ترس جای داشت؟

 

36) آیا امروز شادی یا ناراحتی شدید احساس کرده ام؟

 

37) آیا امروز برای کسی دعا کرده ام؟

 

38) آیا امروز خوشحال بودم؟

 

39) آیا امروز آگاهانه به خاطر داشتم که دیگر حق انتخاب دارم؟

 

40) آیا امروز رفتار صلح جویانه ای داشته ام؟


با امید به خداوند هر روز روز بهتری خواهیم داشت

پایان تنهایی

بیماری اعتیاد موجب احساس تنهایی می شود . شاید افراد دور ما را بگیرند ، اما دیر یا زود اعتیاد فاصله ای را بین ما و حتی نزدیک ترین دوستان ما به وجود می آورد ،بسیاری از ما به خاطر احساس تنهایی نومید کننده به معتادان گمنام جذب می شویم.

اگر چه شاید با احتیاط و تردید به اتاقهای معتادان گمنام نزدیک شویم ، اما با یک در آغوش گیری ،لبخند و (باز هم به جلسات بر گرد)صمیمی از ما استقبال می شود . شاید اولین جایی باشد که در ان پس از مدتی طول و دراز احساس می کنیم که از ما استقبال شده است . سایر اعضاء را می بینیم که صحبت میکنند ، می خندند و برای صحبت بیشتر ضمن صرف چای دسته دسته جلسه را ترک میکنند . از اینکه ایا ما هم میتوانیم به جزعی از این گروه صمیمی تبدیل شویم ف در شگفت هستیم .

الگوی انزوای ما میتواند پیوستن به این گروه را برای ما دشوار سازد . اما در طول زمان به تدریج خود را جزیی از این گروه می دانیم . کم کم دوستانی پیدا میکنیم و زندگی ما شروع به تغییر می کند .

NAبه ما می اموزد چگونه بر انزوای خود غلبه کنیم . از طریق اولین روابط دوستی خود در جلسه همیشگی ، کم کم متوجه می شویم که پیدا کردن دوست مشکل نیست . وقتی در باره خود با دیگران صحبت می کنیم ، احساس تعلق پیدا می کنیم .

فقط برای امروز : بخاطر روابط دوستانه ای که نیروی برتر در NA در اختیار من گذاشته ، سپاسگزارم . به این خاطر دیگر احساس تنهایی نمی کنم.


مهارتهای مقابله با اعتیاد


- مهارت تطابق با استرس،

2- مهارت دوست یابی


3- مهارت برقراری ارتباط اجتماعی


4- مهارت "نه" گفتن


5- مهارت تفکر نقاد


6- مهارت تصمیم گیری


باید والدین با این مهارت ها آشنا باشند و فرزندان خود را با این مهارت ها مسلح کنند تا میزان انحراف آنها را کم شود


یکی از مهمترین مهارت های پیشگیری از اعتیاد مهارت قاطعیت است. مثلا در هنگام فشار همسالان "نه" بگوید. مطمئنا روزی فرزند ما در معرض تعارف مواد مخدر قرار می گیرد. در آن روز ما کنار او نیستیم و او در یک آزمون سخت قرار می گیرد. در این زمان مهمترین چیزی که فرزند ما را حفظ می کند مهارت هایی است که قبلا به او یاد داده ایم. مسئله جرئت مندی فقط نه گفتن نیست. بلکه چطور بیان کردن نظر خود در جمع است و چطور با خواسته های غیر منطقی دیگران مقابله کردن است. من کی کجا چطور با کی جرئت مندانه برخورد کنم؟ آیا به همان صورتی که با دوستم در هنگام تعارف مواد "نه" می گویم باید به همان صورت به مادر خود هنگامی که می گوید برو مغازه خرید کن "نه" بگویم؟ کجا لازم نیست جرئت مندانه رفتار کنم؟؟؟ در هنگام تعارف مواد توسط دوستمان ممکن است با خود فکر کنیم که "ممکنه دوستیمون به هم بخوره" هیچ ترس و نگرانی نباید داشته باشیم. به بعدش فکر نکنیم باید قاطع حرف خود را بزنیم. بسیاری از معتادان امروز مهارت نه گفتن را از والدین خود نیاموخته اند.


خیلی مواقع پیش می آید که غمگین و افسرده هستیم. ممکن است که آن موقع با خود فکر کنیم چقدر خوبه که الان فلان ماده را مصرف کنیم. از هزاران راه می توانیم به شادی برسیم بدون اینکه مواد مصرف کنیم بعضی بچه ها حال می کنند که به اکس پارتی رفته اند یا شیشه مصرف کرده اند و احساس می کنند که اصطلاحا برایشان "کلاس" داره و برای دوستان خود تعریف می کنند که رفتیم فلان جا شیشه کشیدیم. چون این مواد از غرب اومده حتما یه کلاسه !! در صورتی که ربطی به کلاس داشتن نداره. جوان ها گاهی اوقات درجا می زنند و به جایی نیست که تکیه کنند.


خشم در هنگام عصبانیت رخ می دهد. کنترل خشم چطور؟اگر مهارت ها یا تجاربی از گذشته داشته باشیم می توانیم خشم خود را کنترل کنیم. خشم بخشی از زندگی هر فرد است. اگر در هنگام عصبانیت بتوانیم ارتباط خوب برقرار کنیم بسیار موثر است. مثلا وقتی مادری در جیب فرزند خود مواد ببیند یا دهان و لباس او بوی سیگار بدهد یا احساس کند که فرزندش رفتار های مشکوک دارد اگر مهارت های زندگی نداشته باشد ممکن است همان لحظه عصبانی شده و به بچه خود بگوید "از خانه بیرون برو تو دیگه فرزند من نیستی". این کار بیشتر نوجوان را تحریک می کند و پیش دوستان خود می رود و می گوید حالا که اینطور شد بدتر می کشم. اما در یک ماجرای واقعی فردی که به مواد اعتیاد داشت نقل می کرد که : "وقتی به خانه رفتم دیدم پدر و مادرم گریه می کنند و بعدش امدند با من درد دل کردند و مثال هایی از افرادی که معتاد شده بودند و به فلاکت افتاده بودند برایم زدند." البته باید در هنگام درد دل کردن قاطعانه حرف زد.


قدیم ها که مهارت حل مسئله نداشتند چکار می کردند؟چکار می کردند که معتاد نشدند؟قبلا تابستان مشغول کار بودند اما الان چی؟باید وقت آزاد بچه ها پر شود از طریق کلاس کنکور ، کلاس زبان، کلاس خیاطی،آشپزی،کامپیوتر و ... . از این گذشته در قدیم به این مهارت ها نیاز نبود زندگی ها ساده بود مشکلات کمتر بود ارتباطات کمتر بود. سن مواجهه با اولین مواد مخدر پایین امده است. چون پدر و مادرها در گذشته با این مشکلات مواجه نبودند در نتیجه به این مهارت ها هم نیاز نبود.


راه چاره : باید به پدر و مادرها آموزش دهیم و آنها را توانمند کنیم. متاسفانه نوجوانان ما فقط تست زدن را یاد می گیرند. در گذشته نوجوانان در هر لحظه از زندگی مهارت های زندگی را یاد می گرفتند مثلا خانم ها در هنگام اشپزی کردن در خصوص مسائل زندگی صحبت می کردند تا مشکلات را برطرف کنند. وقتی کودک با پدرش به خرید می رفت  یاد می گرفت که چطور هنگام خرید چانه بزند و همینطور پول ندهد. یاد می گرفت به کدام دوستش پول قرض بدهد و به کدام نه. ولی الان اکثر کودکان از این امکانات محرومند. الان فقط برای ورود به دانشگاه تلاش می کنند. بنابراین جوانهایی را خواهیم داشت که از نظر عملی هنوز بچه اند. اول خود پدر و مادرها باید این مهارت ها را یاد بگیرند و دوم اینکه همانطور که به بچه ها ریاضی و جغرافیا آموزش می دهیم مهارت های زندگی را هم آموزش دهیم. مثلا آموزش دهیم که وقتی استرس داریم چکار کنیم.


محققان در یک کار تحقیقی به مطالعه دو کودک پسر که هر دو در شرایط کاملا مشابه خانوادگی ، اقتصادی و ... بودند پرداختند اما متوجه شدند که یک پسر به اعتیاد دچار شد اما دیگری خیر. کودکی که مبتلا نشد دارای مهارتهای زندگی بود.


مهارتهای زندگی چیست؟


منظور از مهارت های زندگی این است که فرد در رابطه با خود، جامعه و دیگران مسئولانه برخورد کند و تصمیم گیری های صحیح در مواقع پرخطر داشته باشد. فردی که مهارت های زندگی را یاد می گیرد بدون اینکه به خود یا دیگران صدمه بزند مسئولیت پذیر می شود و در برابر مشکلات بهترین عکس العمل را نشان می دهد.


این مهارت ها 15 سال عمر دارد. ایران جزو اولین کشورهایی است که از این مهارت ها استفاده کرد. مهارت هایی مثل درست غذا خوردن ، آشپزی، درست خوابیدن، مسواک زدن، خیاطی، حساب دخل و خرج را داشتن و ... اگر چه مهارت زندگی هستند اما آن مهارت هایی که برای پیشگیری از اعتیاد هستند نیست.


مهمترین مهارت زندگی مهارت خودآگاهی است. در این مهارت به بچه ها یاد می دهیم که شما چه کسی هستید؟ از کجا آمدی؟ چه ارزش هایی داری؟بچه ها باید خودشان را دوست داشته باشند و عزت نفس داشته باشند. داشتن عزت نفس باعث می شود که از مشکلاتی مانند اعتیاد جلوگیری شود. باید به کودکان الگوهای سالم در حوزه های مختلف را معرفی کنیم


مهارت همدلی : یعنی افراد دیگر را به خوبی درک کنیم و خود را به جای افراد دیگر بگذاریم مثلا معلم،مدیر،دوست و ... که باعث درک متقابل می شودبعضی معتادین بلد نیستند که خوب حرف بزنند  و چون راه درست ارتباط با افراد دیگر را نمی دانستند برای تخلیه خود سراغ مواد مخدر رفته اند.


ارتباط موثر : در این مهارت به کودکان یاد می دهیم کی حرف بزند و کی نه، جملات و کلماتی را که به کار می برد، نوع نگاه کردن و نوع حرکت دست و ... را آموزش می دهیم این مهارت از طریق تمرین به دست می آید.


مدیریت استرس: چیزهایی که کوچک هستند و در زندگی ما تاثیر دارند(خصوصا در بحث اعتیاد) مثل امتحانات، ترافیک، محدودیت زمان و ... با ما هستند و نمی توانیم آنها را حذف کنیم. چگونه این استرس ها را مدیریت کنیم؟ بعضی افراد برای کنترل استرس خود مواد را شروع کرده اند . دوره نوجوانی دوره پر استرسی است .


تصمیم گیری : فرد باید بر اساس منطق و تعقل تصمیم بگیرد و احساسی نباشد. مهارت تفکر نقاد زیر بنای تصمیم گیری موثر است. اگر کودک یاد بگیرد که از بین موقعیت های مختلف بهترین را انتخاب کند موفق شده است.


توانایی حل مسئله : نوجوان باید خود مشکلاتش را حل کند. افرادی که توانایی حل مسئله ندارند و فاقد قدرت تصمیم گیری هستند احساس می کنند که تمام مشکلات برای آنهاست و می گویند: "هر چی بلاست سر من می آد" ، " هر چی مشکله برای منه" . این افکار منفی باعث ضعیف شدن این افراد می شود. "نمی توانم این مسئله را حل کنم"." این مسئله زندگی من را به هم می زند". باید پیش خود فکر کند که این مشکل ممکن است برای هر کسی پیش آید. یعنی خودآگاهی داشته باشد.


بارش افکار : قدم بعدی برای حل مسئله بارش افکار است و افراد خانواده می توانند با هم فکری هم بهترین راه حل را برای مشکلات پیدا کنند . مثلا پدر و مادر با هم در مورد راه حل ترک فرزند خود فکر کنند.


تفکر نقاد : در این مهارت فرد یاد می گیرد که هر چیزی را  به همان شکلی که به او می دهند نپذیرد و یا رد نکند. بعضی پدر و مادرها دوست دارند که بچه حرف آنها را به همان صورتی که می گویند قبول کنند. اگر بچه هنگام تعارف سیگار از خود بپرسد" چرا این را به من تعارف کرد؟ چرا شیشه گرمی اینقدر را به من تعارف کرد ؟ مگر او خوبی مرا می خواد؟" فرزند حرف شنو لزوما فرزند خوبی نیست و نباید خیلی راحت هر حرفی را بپذیرد.


این نوع آموزش ها باید از مهد کودک و دبستان شروع شود اما متناسب با سطح درک و فهم آنها باشد. می توانیم برای بچه ها ی کوچک از نقش بازی کردن استفاده کنیم. هر چه سن آموزش پایینتر باشد اثر بخشی آن نیز بیشتر است.

چگونـگی دستیـابی به قـدرت "نــه" گفتـن

آنچه در این مبحث از آن سخن می گوییم موقعیت هایی است که فکر می کنید، مجبور هستید بله بگویید؛ مثلا، دوستی از شما می خواهد کاری انجام دهید که اصلا برایتان راحت نیست یا اینکه بیش از توانتان داوطلب انجام کارهای متفاوتی می شوید.

:: مضرات ناتوانی در "نه" گفتن

اگر شما زمانی که می خواهید نه بگویید نتوانید و به جای آن بله بگویید، نسبت به فردی که مجبور شده اید به او پاسخ مثبت دهید، احساس رنجش و عصبانیت می کنید، حتی اگر آنها واقعا گناهی نداشته باشند. در ضمن نسبت به خودتان ناامید و مأیوس می شوید. از طرفی اگر مسئولیت کاری بیش از توان تان را به عهده بگیرید، دچار اضطراب شدیدی می شوید و شهامت نداشتن، در طولانی مدت از عزت نفستان می کاهد و شما را به سمت افسردگی و نگرانی سوق می دهد.

از طرفی برخی از افراد فکر می کنند می توانند نه بگویند، اما نمی دانند که روش نه گفتنشان اصلا مناسب نیست. در واقع برخی از افراد این کار را با رفتاری بد و تهاجمی و بدون در نظر گرفتن احساسات دیگران و بی احترامی به آنها انجام می دهند. این روش باعث می شود دیگران از شما بیزار شده یا عصبانی و آزرده خاطر شوند.

:: چرا "نه" گفتن سخت است

اگر به رفتار کودکان نوپا نگاه کنید متوجه می شوید آنها با گفتن کلمه نه هرگز مشکلی ندارند، این نشان می دهد انسان ها از ابتدای تولد توانایی نه گفتن دارند، اما مشکل این است که هرچه بزرگ تر می شویم از محیط زندگی و تجربه هایمان می آموزیم که در خیلی از موارد نه گفتن تبعات خاصی دارد و برای کم شدن مواجهه هایمان با آن تبعات به کسی تبدیل می شویم که به دلیل برخی باورها شهامت نه گفتن را نداریم.
این باورها می تواند موارد زیر باشد:
ـ بسیار گستاخانه و بی ادبانه است.

ـ خودخواهانه است و نشان می دهد نسبت به دیگران کم توجه و نامهربان هستیم.

ـ دیگران را ناراحت می کند و باعث رنجششان می شود و این تصور را در آنها به وجود می آورد که طرد شده اند.

ـ ممکن است دیگران مرا دوست نداشته باشند.

ـ نیازهای دیگران مهم تر از نیازهای من است.

ـ من باید همیشه تلاش کنم رضایت دیگران را به دست آورم و همیشه فرد مفیدی باشم.

ـ در مورد موضوعات کوچک و کم اهمیت بهتر است نه نگویم و آنها را انجام دهم.


:: طرز تفکرتان را عوض کنید

این باورها را به مرور زمان آموخته ایم و از آنجا که باعث زحمتمان شده اند باید تغییرشان دهیم و هریک را با تفکر و اعتقادی سازنده جایگزین کنیم. مانند موارد زیر:
ـ دیگران می توانند تقاضای شان را مطرح کنند و من هم همانقدر حق دارم تقاضایشان را نپذیرم.

ـ وقتی شما به کسی نه می گویید، در واقع تقاضای او را نپذیرفته اید و این به مفهوم انکار وجود آن فرد نیست.

ـ وقتی ما به یک مورد پاسخ مثبت می دهیم و به موردی دیگر منفی، نشان می دهیم حق انتخاب داریم.


مردم با نه گفتن مشکل دارند، زیرا تصور می کنند طرف مقابل نمی تواند براحتی با این پاسخ منفی کنار بیاید و بسیار ناراحت می شود. با ابراز صریح احساسات مان، در حقیقت اجازه می دهیم دیگران هم احساساتشان را رک و صریح بیان کنند. وقتی هر زمان نتوانیم کاری را انجام دهیم به دیگران صادقانه نه بگوییم، آنها هم می توانند در برابر تقاضاهای ما نه بگویند. بنابراین در مواقع لازم باز هم هر دو می توانیم تقاضاها و خواسته هایمان را مطرح کنیم.

اگرچه باورهای قدیمی تان به دلیل استفاده طولانی مدت در وجودتان نهادینه شده اند، اما با تمرین بسیار می توانید باورهای جدید را جایگزین باورهای مخرب قدیمی تان کنید.

:: انواع متفاوت "نه" گفتن
نه گفتن انواع متفاوتی دارد و برخی از آنها در شرایطی خاص، مناسب تر است.
نه مستقیم: وقتی کسی از شما کاری را می خواهد انجام دهید و شما دوست ندارید، فقط بگویید نه. هدف اصلی گفتن نه بدون عذرخواهی کردن است. درست است دیگری مشکل دارد، اما لزومی ندارد او بار خود را روی دوش شما بگذارد.نه انعکاسی: در اینجا شما احساس فرد تقاضاکننده را تائید و با او همدردی می کنید، اما به او می گویید که انجام کار خواسته شده از عهده شما نیز خارج است. مثلا می گویید: می دانم الان انجام دادن و مرتب کردن فایل های یک سال کار اداره، حسابی خسته ات کرده، اما من هم باید کار دیگری که به من محول شده است، انجام دهم و نمی توانم به تو کمکی کنم.نه با دلیل: در این تکنیک شما دلیلی مختصر می آورید که نمی توانید خواسته طرف مقابل را انجام دهید. مثلا: نمی توانم ناهار به رستوران بیایم، برای این که گزارش کارم امروز حتما باید تمام شود.نه تعویقی:این نه صد درصد نه نیست، بلکه به فرد مقابل می گویید اکنون توانایی انجام کار خواسته شده را ندارید، اما احتمال دارد که در آینده بتوانید. از این نه فقط زمانی استفاده کنید که واقعا در آینده قصد دارید آن خواسته را انجام دهید. مثلا: امروز نمی توانم با تو بیرون بیایم، اما می توانیم یک روز در هفته آینده بیرون برویم.نه تحقیقی:این نه همانند نوع تعویقی، آن نه صد درصد نیست، بلکه در تلاش هستید روشی آسان تر برای انجام دادن درخواست طرف مقابل بیابید.نه رکورددار:این نوع نه در بیشتر مواقع و شرایط کاربرد دارد. شما فقط نه می گویید و هیچ توضیح اضافی هم نمی دهید و فقط نه خود را تکرار می کنید. این روش در مواقعی که طرف مقابل روی خواسته اش اصرار می کند، بسیار مناسب است. مثلا گفت وگوی زیر را در نظر بگیرید:

- میایی بریم رستوران؟
نه، وقتش را ندارم.

- خواهش می کنم بریم. خیلی طول نمی کشه.
نه گفتم که وقتش را ندارم.

- ای بابا، من حساب می کنم!
نه جانم، وقتش را ندارم.

:: اصول "نه" گفتن

اکنون که تصمیم گرفته اید به یکسری موارد نه بگویید، اما هنوز هم مطمئن نیستید چه روشی به کار ببرید، می توانید از یکسری اصول استفاده کنید:
1. صریح و صادقانه صحبت کنید، اما بی ادب نباشید تا بتوانید از پس این گفت وگو به خوبی برآیید.

2.
بگویید انجام کاری که می خواهد، برایتان سخت است و نمی توانید به هر دلیلی از عهده اش برآیید.

3.
رفتاری کاملا محترمانه داشته باشید و بگویید: واقعا متاسفم که نمی توانم مفید واقع شوم.

4.
با گرمی و محبت صحبت کنید تا واژه نه سخت و خشن به نظر نرسد.

5.
خیلی خلاصه و بدون حاشیه توضیح دهید.

6.
عذرخواهی نکنید. ماهرانه توضیح دهید که چرا به خواسته فرد مقابل نه می گویید. این حق شماست که اگر نمی خواهید کاری را انجام دهید نه بگویید.

7.
فراموش نکنید صداقت داشتن بسیار بهتر از این است که به سبب ناتوانی در نه گفتن تا مدت ها در وجودتان احساس ناراحتی و تلخی کنید.

8.
وقتی نه می گویید نسبت به آن احساس مسئولیت کنید. خودتان را برای آن سرزنش نکنید و با خود بگویید که وقتی نمی توانید کاری را انجام دهید، حق دارید از آن استقبال نکنید.

نگاهی به روانشناسی اعتیاد و شخصیتی معتادان

برداشته شده از سایت خانواده ما
معتادان به مواد مخدر خود را فهیم تر از دیگران می دانند به ویژه در حالت خماری خود را صاحب حق دانسته و از همه طلبکار و متوقع هستند و در رابطه با انجام نشدن کارها و خواسته هایشان و خطاهای زندگی شان همه را مقصر می دانند جز خودشان، چرا که بارزترین خصیصه روانی آن ها، خود شیفتگی است. آن ها رفیق بد و همسر ناسازگار یا رفتار نادرست والدین را به عنوان عوامل گرایش خود به اعتیاد در اولویت قرار می دهند.

 

پرگویی و احیاناً دروغ گویی به خصوص در حالت نشئگی از خصایص دیگر شخصیتی آن ها است. بیشتر آن ها به نگرش های فلسفی روی می آورند و بر پوچی دنیا اشاره می کنند و این نگرش را که در اثر اعتیاد حاصل شده، جهان بینی و ژرف بینی خود نسبت می دهند و این دیدگاه ممکن است به افسردگی عمیق، خودکشی و کناره گیری از کار و فعالیت اجتماعی منجر شود.
با پیشرفت مصرف تغییرات رفتاری و شخصیتی زیادی در فرد به وجود می آید از مهم ترین تغییر آن ها این است که معتاد را به موجودی زبون و ذلیل بدل می سازد و ضعف و ناتوانی و ترس زیادی بر او تحمیل می کند.
کلیه معتادان انسان هایی ظریف و زود رنج هستند و در بین معتادان فردی که اراده قوی داشته باشد تاکنون مشاهده نشده است. لذا کسانی که پایداری و ثبات روانی ضعیف دارند یا به قول خودشان لطیف می باشند بیشتر گرایش به مواد مخدر پیدا می کنند و این ها بیشتر مصرف مواد را تفننی آغاز کرده اند که اندک اندک به صورت نیازشان در می آید.
افراد معتاد به هیچ چیز و هیچ کس وفادار نیستند و تنها سعی آن ها در به دست آوردن مواد مخدر مورد نیازشان است.
بیشتر آن ها لذت طلب و خشن هستند و حتی بعد از مصرف مواد از هر کار و هر چیزی لذت می برند. ولی با این حال زود رنج و خشن هستند و بسیار متوقع.
از لحاظ عاطفی در برابر هیچ کس و هیچ چیز احساس مسئولیت نمی کنند و مردم و اطرافیان را مسئوول رفتار خود می دانند.
بنابراین برای جلوگیری از اعتیاد مجدد باید به نکاتی توجه داشته باشیم. این مرحله تنها با استفاده از داروی بی زاری موسوم به نالتروکسون که بین معتادان به این عنوان معروف گشته میسر نیست.
نالتروکسون که به صورت کپسول های 25 میلی گرمی و 50 میلی گرمی در داروخانه ها موجود است. در واقع یک آنتاگونیست (ضد مورفین) است و با مصرف روزانه این دارو گیرنده های مورفین در بدن فرد اشغال می شود و حتی در صورت حضور فرد در محیطی که تریاک کشیده می شود فرد دچار حالت تهوع گشته و این وضعیت اندک اندک باعث بی زاری وی از این ماده می شود و در نتیجه از حضور در جمع معتادین و مصرف مجدد ماده مخدر دور می ماند. نکته قابل توجه آن است که اگر فرد از روی ناآگاهی مثلاً تریاک مصرف کند در عرض مدت کوتاهی دچار شوک گشته و مرگ او قطعی است. لذا تجویز این دارو باید زمانی آغاز شود که حتی یک میلی گرم مورفین یا ماده مخدر در خون شخص نباشد و آزمایش خون او از نظر مواد مورفینی کاملاً مفید باشد چرا که در غیر این صورت تشنج و عوارض مرگباری به دنبال خواهد داشت اگر خودسرانه به مصرف دارو اقدام شود.
از طرفی مصرف بلند مدت نالتروکسون هرگز توصیه نمی شود چرا که مکانیسم متابولیزه شدن این دارو از راه کبد است و مصرف بیش از 6 ماه آن ممکن است عوارض خطرناکی برای کبد داشته باشد. دلیل دیگر عدم توصیه علمی مصرف دراز مدت این دارو آن است اگر فرد مصرف کننده نالتروکسون دچار سانحه ای شده و به بیمارستان انتقال یابد چون پزشکان و کادر درمانی از این مسأله مطلع نیستند ممکن است به فرد مصدوم که معمولاً به آرام بخش نیاز دارد از داروهایی که حاوی مواد مخدر ضد درد است استفاده کنند. لذا در چنین مواردی فرد حتماً باید یادداشتی همراه خود داشته باشد تا کادر درمانی از وضعیت بیمار مطلع باشند و دارویی تجویز نکنند که منجر به مرگ وی گردد.
یکی از راه حل های علمی برای جلوگیری از عود مجدد اعتیاد فرد، مصرف کوتاه مدت داروی نالتروکسون همراه با روان درمانی و ریشه یابی علل گرایش فرد به سوی مواد مخدر است چرا که مصرف مواد مخدر مثل خاکستری است که روی آتش مشکلات روانی و شخصیتی فردی را می پوشاند و بعد از قطع مصرف است که مشکلات فرد تازه نمایان می شود.
کسانی که اضطراب، افسردگی و اختلال شخصیت ضد اجتماعی و اختلال شخصیت مرزی دارند بیشتر روی به مصرف این گونه مواد می آورند.
سابقه اختلال سلوک در دوران کودکی یا نوجوانی به عنوان عامل مهم خطر ساز برای اختلال های مرتبط با مصرف مواد مخدر شناخته شده است.
در افرادی که به مواد افیونی وابستگی دارند خطر بروز نشانه های افسردگی کوتاه مدت، خفیف تا متوسط وجود دارد.